کوروش نفسمکوروش نفسم، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

قشنگ ترین نفس دنیا

هفته 15 نی نی - خرداد 1391

تمام دارایی من ، قلبی که در سینه می تپد هدیه به تو عزیزم سلام عروسک مامان تعطیلات قبل و عید و بعد از عید کمی طولانی شد آخه مامان کمی هم سرماخورده بود و اصلا حوصله بیرون رفتن از خونه را نداشت تازه از تعطیلات عید هم یک هفته ای گذشته بود که تازه مامان رفت سرکار. عروسک کوچولوی من توی عید وقتی برای اولین بار رفتم سونوگرافی خانم دکتر گفتش که قلبت میزنه و اولین عکس یادگاری از تو را به من داد که میخوام بذارم اول آلبوم عکسات عزیزم تازه داشتم از ذوق بال درمیاورم مادرجون ( مامان خودم ) هم همرام بود اون از من ذوقش بیشتر بود تا رسیدیم خونه همش میگفتش عکس را نشان باباش بده که گفتم وای مامان از من شما مشتاقتر هستی ، خلاصه برات ...
20 خرداد 1391

از طرف بابایی

بابا دوستم داره قد آسمون آفرین به این بابای مهربون امروز به بابایی گفتم برای نی نی مون در دفترچه خاطراتش چیزی بنویس . . . فکرش را بکن یکساعت خودکار دستش بود و داشت فکر می کرد یه چیزی نوشت وقتی نگاه کردم دیدم نوشته . . .   به نام خدا سلام : بقیه اش را خودت می دانی از طرف بابا پیام       فکرش را بکن مامان همین چند کلمه ولی من میدونم تو همان ساعت کلی باهات حرف زده بود که فقط خودش و خودت میدانی مگر نه مامانی . . . ...
10 خرداد 1391

درد دل با عروسکم - هفته 13 نی نی اردیبهشت 1391

دخترم / پسرم     نمیدانم تو چه جنسیتی داری ، نمیدانم . . . ا ز موقعی که اون برگه آزمایش را به من دادند ، از موقعی که اون برگه که فقط دو تا فلش توش بود را دیدم ، از موقعی که صدای آرام قلبت را شنیدم ، توی وجودم را انتظاری فرا گرفته ، انتظار آمدنت ، دیدنت ، دوریت ، انتظار اینکه بدانم دختری یا پسری . . . مادر انتظار خیلی سخته برای من چند ماه دیگه مونده و همش روزها و ساعتها را میشمارم ، به تو فکر میکنم هنوز نیامدی ولی عاشقتم ، میدانم با صدای خندیدن تو عمر دوباره ای خواهد گرفت ، میدانم که در این جهان هستی چقدر بودنت برایم خوب است ، میدانم که من نیز با تولد تو دوباره متولد خواهم شد و خوشحالم و منتظرتم نفسم ،...
19 ارديبهشت 1391

اولین خریدها برای وروجکم - بهار 1391

فرشته کوچولویی که از آسمون اومدی تو خونه کوچیک ما ، اولین باری که دیدمت فقط یه نقطه بودی ، یه نقطه سفید کوچولو توی یه صفحه سیاه، یه نقطه آغاز ، آغاز زندگی تو ، آغاز زندگی دوباره برای ما شدی. ...
15 ارديبهشت 1391

سوغاتی کربلا برای عروسکم - بهار 1391

سلام عزیزدلم ، عمرم  ببخشید که زیاد نمی تونم بیام و برات مطلب بنویسم 2 روز پیش مادرجون و پدرجون از کربلا اومدند و من و بابایی 2 روز از صبح تا شب اونجا بودیم و کلی بهمون خوش گذشت و کلی هم سوغات خوشکل گیرمان آمد . از همه مهمتر مادرجون برای تو عزیزم یک سجاده کوچولوی خیلی خوشکل آورده بودند که دستشون درد نکنه . عزیز مامان همان شب پنجشنبه ( 2 روز پیش ) احساس کردم عروسک مامان تو یه تکانی خوردی ولی خیلی کم بود نمی دانم خیال بود یا واقعی ، میدونم که اگر بخواهی نی نی زرنگی باشی توی این ماه باید تکان بخوری و دل من و بابایی را آب کنی ، خلاصه از اون شب تا الان مدام دقت می کنم شاید این خیال واقعی بشه و دوباره تو تکان بخوری عز...
15 ارديبهشت 1391

عید 1391

عیدت مبارک عزیزم ، نفسم ، گلم بهار 1391 نفس مامان عیدت مبارک ایشااله زودتر بدنیا بیایی و با هم سر سفره هفت سین بشینیم و عید بگیریم ( انشااله ) این روزها کمی شیطنت میکنی و یه کاری میکنی که مامانی و بابایی که خیلی دلشون می خواست بروند میهمانی نتوانند بروند چون شما آمده بودی یه طرف دل مامان و جمع شده بودی و مامان هم نمی توانست زیاد حرکت کنه ، حتی سینا و عمه لیلا هم که عصر آمدند دنبالمون که برویم پارک بازم شما تکان نخوردی و بابایی هم گفتش که ما نمی آییم ، حالا نمیدونم قربونت برم چی شده بود که اینجوری شدی و کلی مامان را ترساندی بگذریم که اصلا دیروز توی مد رفتن بیرون از خانه نبودی انشااله دفعات بعدی . ...
5 فروردين 1391

با تو شروع میکنم - اسفند ماه 1390

با تو شروع میکنم با تو به ناز میرسم با تو که در بر منی ، من به نیاز میرسم با تو شروع میکنم ، با تو تمام می شوم با تو به انتهای خود وصل مدام می شوم سلام گلم دو روز قبل با بابایی رفتیم آزمایشگاه برای آزمایش خون و فردای اون روز رفتیم تا جواب آزمایش را بگیریم وقتی دیدم مثبت هست ، از خوشحالی اشک در چشمانم جمع شده بود و بابایی تقریبا شوک زده بود و باورش نمیشد که دیگه بابا شده و . . . .   وقتی رفتم دکتر خانم دکتر بهم گفتش می خواستیش منم با کلی ذوق مثل اینکه سرسفره عقد باشم گفتم بله خانم دکتر هم کلی ازم خندید شکر خدا مامانی از موقعی که خبر آمدنت را متوجه شدم قدمت خوبه و مامانی ن...
28 اسفند 1390