ورود به 6 ماهگی - مرداد 1391
سلام پسر گلم
عزیزم به شش ماهگی خوش آمدی ، سالم و قوی و زنده باشی .
خوبی مامان خیلی وقته که نشده بیام و سری به وبلاگت بزنم ولی همش که توی زندگی وبلاگ نیست خودت هستی که توی وجود من هست و من و تو هم باهم هستیم .
عروسکم 2 هفته دکتر به مامانی مرخصی داده بود چون خیلی مامانی خسته شده بود و پاهام هم حسابی ورم داشتند ولی الان خدا را شکر بهترم .
خوشکلم این روزها تکان خوردنت زیادتر شده و من هم عشق میکنم دوستت دارم مامانی . دختر عمه ستاره هم که بدنیا اومده خیلی مامانی ماشااله نازهست و آدم دلش میخوره بخورتش ، البته سینا هم که شیرینیهاش از قبل بوده ودست کمی از اون نداره .کاشکی زودتر زودترهم بدنیا بیایی و مامان هم تو رو یه لقمت کنه عزیزم .
هفته گذشته با بابایی رفتیم و کلی در جاهای مختلف کمد برات دیدیم که البته بابایی هنوز نمیدونه که میخواد برای پسر گلش کمد بسازه یا سفارش خریدبدهد البتهانشاله این هفته مشخص میشود .
دیشب با دایی صادق و مادرجون رفتیم یک سری وسایل حمام و رخت آویز و وسایل پلاستیکی برات گرفتیم که خیلی خوشکل هستند ولی یادم رفت که عکسش را بگیرم و برات در وبلاگ بذارم در اولین فرصت عکسات را میذارم .
دوستت دارم مامانی و عاشقتم