کارهای 8 مین ماهگرد - 29 تیر 92
نفسم بازم تولد 8 ماهگیت مبارک 120 ساله بشی انشااله
کارهای 8 مین ماهگردت
این روزها همش پشت سرهم میگی بابا ، به به ، مامان ، با. . . با و خلاصه از شنیدن صدات کلی ذوقت میکنم و حسابی میچلونمت قربونت برم .
تازگی ها هم وقتی هرچیزی میخوری مخصوصا میوه که عاشقشی ، میای و بزور میخوای بکنی تو دهان من و بابایی و به اصطلاح خودت داری تعارفمون میکنی ، ما هم یعنی داریم میخوریم و ازت تشکر میکنیم تا دست از سرمون برداری وگرنه امکان داره همین جوری بخوای به ما تعارف کنی قربون برم که مهربون و دست دلوازی پسرم .
وقتی آب می خوای میگی : مامان آبه به
منم بهت آب میدم ، وشما هم بعد از خوردن بلافاصله دستت میرود توی لیوان .
وقتی میخوام برم تو آشپزخانه مثل یه جت گاگله میکنی و میای تو آشپزخانه و مانور ایستادن میدی و میخوای ببینی من میخوام چکار کنم منم مجبور میشم خیلی موقعها بغلت کنم و با شما آشپزی کنم البته گلدانهای توی آشپزخانه حین کارکردن از دست شما در امان نیستند و میخواهی همه چیز را تست کنی موش من .
از همه اینها که بگذریم تو عاشق آب بازی هستی و هروقت صدای درحمام میشنوی و می بینی حتی کسی از جلوی حمام رد بشه تو مثل گلوله خودت را میرسانی پشت درحمام و میخوای بری داخل ، حتی یه روز هم سه بار حمام کردی و مجبور شدیم مدام ببریمت حمام تا بلکه راضی باشی ولی هردفعه انگار نه انگار که چند دقیقه پیش داشتی آب بازی می کردی .
اگر هم که بخواهیم جاروبرقی بکشیم نمی دانم این چه حسی هست که لوله خرطومی جارو رامیگیری و هرجایی بخوام برم و جارو بکشم یعنی منو همراهی می کنی و به خودت مغرور میشوی که انگار جارو را تو داری حمل می کنی و برای من می آوری ، قربون اون غرورت برم که عاشقتم .
اینم وقتی که چند روز پیش یه خودکار پیدا کرده بودی و صورتت رانقاشی کرده بودی .
خدایا :
من بي تو دمي قرار نتوانم كرد
احسان تو را شمار نتوانم كرد
گر بر سر من زبان شود هر مویی
یک شکر تو از هزار نتوانم کرد